سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق

روش های شکار کردن شوهر سه شنبه 87/5/22 ساعت 11:16 عصر


1- روش جوادی:
یه بار یه جایی که توی دید طرف باشه و بتونه با دو تا شلیک خودشو بهت برسونه یهو غش می کنی و ولو می شی کف زمین.پس از چند دقیقه هذیون گفتن راجع به اینکه پسر پسر اصغر قصاب اومده خواستگاریت اما تو نمی خواهی به اون شوهر کنی/ مثلا به ضرب آب قند به هوش می آیی و وقتی چشمت به طرف می افته یهو بغضت می ترکه و د گریه. وقتی خوب گریه هاتو کردی و پاشدی که بری طرف کلی اصرار میکنه که برسونت.اما از اون اصرار و از تو انکار.خلاصه راه می افتی که بری اما یجوری راه می ری که مطمئن بشی طرف می تونه تا خونتون تعقیبت کنه... تا اینجا تو کار خودتو کردی اما از اینجا به بعدش دیگه با اوس کریمه
.

2-
روش یاهو مسنجری
:
این روش اخیرا کاربرد زیادی پیدا کرده و عمدتا هم به خاطر اینه که لازم نیست مستقیم توی چشمای طرف نگاه کنی و این برای آماتورها هم کمک خبلی بزرگیه.از ایکونهای گوگولی مگولی هم می تونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی.اما بدیشم اینه که بعضی وقتها توی چت یه سو تفاهم هایی پیش می آد که خر بیار و باقالی بار کن
!!
نکته:این روش فقط وقتی کاربرد داره که مطلب بطور صریح ادا بشه اما به علت اینکه هیچ موجود اناثی اصولا این کاره نیست پس بهتره که اصلا قیدشو زد
!

3-
روش بچه خر خونی
:
همون داستان جزوه و این که خودت واردی
.
نکته:متاسفانه از اونجایی که مجموع دو متغیر
زیبایی و خر خونی در مورد دختر جماعت همیشه یه مقدار ثابته بنابراین بهتر که روی این روش خیلی حساب نکنی!

?-
روش خرکی
:
جلوی یکی از این لندکروز سیاهها بوسش می کنی که بدونه بخاطر بد بخت کردنش همه کار می کنی
.

?-
روش مذهبی خفن
:
چهل شب جمعه جلوی در خونتون رو جارو می کنی و آجیل مشکل گشا پخش می کنی . تو ی این مدت به هر چی امامزاده و صاحب کرامات هست متوسل میشی و نذر می کنی که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس مم تقی یه شمع روشن کنی ...ایشالا که حاجتتو میگیری
.
نکته:خواهر التماس دعا


?-
روش از ما بهتران:
لازم نیست کاری بکنی. فقط انتخاب کن
!

7-
روش بچه مثبت
:
طرف و به یه کافی شاپ دعوت می کنیو اونجا خیلی معقول و منطقی مساله رو بهش می گی.اونم احتمالا یه فرصتی می خواد که فکر کنه و بعدشم ایشالا که بعله رو می گه
.
نکته:تا حالا چیزی خنده دار تر از این شنیده بودی؟


8-
روش عرفانی:
میری لب چشمه که آب بیاری می بینی از قضا اونم انجاست.یه جوری که انگار حواست نیست پات می خوره به کوزه طرف و کوزه خورد و خاکشیر می شه.بعد لپات گل می اندازه و با عجله کوزتو پر می کنی و میری. اینجاست که طرف با خودش فکر می کنه
:
اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

خلالصه خیالت تخت باشه که کارت درسته!
نکته
:
این روش در طی تاریخ امتحانشو بخوبی پس داده و بنا براین بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران معتقدن که بحران امروز ازدواج در اثر لوله کشی شدن آب بوجود اومده
.

9-
روش لوس گری
:
یه دفعه یه سوسک می بینی و بنا میذاری به جیغ! آ ی جیغ نکش کی بکش.طرف هم که وضع و اینطور می بینه به هر قیمتی شده سوسک و به دیار باقی می فرسته. حالا تو همچین تحویلش می گیری که انگار شیر شکار کرده! و بعدشم مثلال از ترس سوسک یه مدتی خودتو بهش می چسبونی و ازش جدا نمی شی! اگه کارا تا اینجا خوب پیش بره ما بقیش تضمین شدست
.

10-
روش شهرستانی
:
یه بار با چشم گریون و تن لرزون طوری که طرف بشنفه برای دوستت درد دل می کنی که چطوری وقتی داشتی می اومدی یه پسره ی چشم نا پاک تو رو دید زده و بهت متلک پرونده. بعدشم هقی می زنی زیر گریه. اینجاست که دیگه رگ غیرت طرف باد می کنه و حساب یارو با کرام الکاتبینه
!
نکته
:
اگه کار به خون و خونریزی نکشه می تونی روی موفقییت حساب کنی. اما اوصولا زندگی با این آدم توصیه نمی شه


 

 


 


نوشته شده توسط: کوچه های بی کسی

نا گهان معلم شدم یکشنبه 87/5/20 ساعت 3:11 صبح

به نام خدا

در زیر خاطرات یک معلم را میخوانید که از سایت تابناک کش رفته ایم ×!!!

خاطرات جالبی است ؛ افسوس که دیگر چنین معلمانی کمتر دیده میشوند .

 

: تازه گواهینامه رانندگی (تصدیق) گرفته بودم. مرشد ما یک روز عصر که یکی از رانندگان سرویس نیامده بود، به بنده فرمود: «فلانی، این بچه‌ها بیش از یک ربع است که منتظرند. لطفا اینها را برسان».

 

و چون همگی کار مدرسه را از آن خود می‌دانستیم، بنده اطاعت امر کردم. بچه‌ها توی ماشین شادی و سروصدا داشتند. به ایشان گفتم: «سروصدا نکنید تا من یک شعر بخوانم؛ شما هم با من بخوانید».

 

گوش دادند. از شعر فارغ شدیم. معما طرح کردم. تمام شد، لطیفه گفتم. تمام شد، هنوز چند نفر مانده بودند. قرار شد با هم «نان بیار، کباب ببر» بازی کنند. همچنان بود تا آخرین نفر هم پیاده شد. داستان و قشقرقی از فردا به پا شد که نپرس. قرار شد عصر هر روز بنده با یکی از سرویس‌ها بروم و همین کارها در سرویس انجام شود؛ بنابراین، یک کار به همه کارهای روزانه‌ام اضافه شد و مرتبا تا آخر سال در همه سرویس‌ها دور زدم.

 

 

 

چاره نگرانی نوآموزان

بعضی از بچه‌ها خیلی به خانواده وابسته بودند چنان‌که گاهی یکی‌شان می‌گفت، من دیگر به مدرسه نمی‌روم. قرار بر این شد که بنده صبح‌ها در همان سرویسی باشم که آن بچه هست، تا او به حال و هوای بنده بیاید. این کار هم شد.

 

در یک روز سرد زمستان در منطقه شمال شهر، مادری با فرزند خود دم در خانه منتظر ما بود. وقتی رسیدیم، فرزندش را سوار مینی‌بوس کرد و بعد سرنشینان را شمرد و از ما خواست چند دقیقه‌ای صبر کنیم. اطاعت کردیم. آنگاه با یک کتری شیرکاکائوی داغ و چند لیوان در یک سینی آمد و با اصرار زیاد آن شیر را به همه ما خورانید و رفت. این البته آخرین بارش نبود. از فردا تا آخر اسفند آن سال، همه روزه آن مادر بسیار باعاطفه چنین کرد، اما این آخر کار نبود. سروصدای این کار به سرویس‌های دیگر هم کشیده شد و در جلسه مادران مطرح گردید. در آن جلسه، این مادر برخاست و گفت: «بچه من از مدرسه فراری بود، فلانی دو تا کار با او کرد و او به مدرسه علاقه‌مند شد. من خود را مدیون او می‌دانم و با این کار می‌خواستم گوشه‌ای از مراتب سپاس خود را نشان دهم و این کار را با میل و علاقه خودم انجام می‌دهم».

 

اول این‌که وقتی فرزندم چادر مرا در مدرسه گرفته بود و گریه می‌کرد و مرا در حضور بچه‌های دیگر و مربیان مدرسه رها نمی‌کرد، بینی او آمده بود روی لبش و با اشک‌هایش قاطی شده بود و او زبان می‌زد تا آن را کنار بزند. فلانی [بنده] آمد در گوش او گفت: «بیا من بینی تو را پاک کنم. بعد به گریه ادامه بده» و دستمال را از جیب خودش درآورد و صورت او را پاک کرد و گفت: «اگر با گریه‌های بعدی دوباره اینطور شد، بیا تا من پاک کنم» در حالی که دیگران فقط می‌آمدند و می‌گفتند، گریه نکن و او بدتر می‌کرد. این کار او باعث شد که فرزندم دیگر گریه نکرد.

 

کار دیگر این‌که همان صبحی که فلانی سوار سرویس بود، فرزندم گفته بود که به فلان دلیل امروز به مدرسه نمی‌روم. وقتی به او وعده دادم که فلانی در سرویس است، او گفت می‌روم. وقتی خواستم به او شیرکاکائو بدهم، نخورد و گفت: «می‌خواهم ببرم در سرویس، با فلانی بخورم» من هم مجبور شدم برای دل او هم که شده، به همه بچه‌های سرویس بخورانم.

 

وی در جای دیگری می‌نویسد: در سال اول فرمودند که باید در باغ اردوی تابستانی شرکت کنیم و مسئولیت‌هایی داشته باشیم. پذیرفتیم. یکی از کارها، نظارت بر خوابیدن بچه‌ها بعد از ناهار بود. بیشتر آقایان از این کار سر باز می‌زدند و وقتی نوبتشان می‌شد، سخت‌ترین کارها را قبول می‌کردند و از این طفره می‌رفتند. بنده پذیرفتم.

 

اولین روز که بالای سرشان رفتم، گفتم: «بچه‌ها، لطفا فقط دراز بکشید، ولی نخوابید (خوابتان نبرد)، می‌خواهم برایتان قصه بگویم و همه باید بشنوید. لطفا و حتما و جداً نخوابید. درازکش باشید و بیدار. سعی کنید خوابتان نبرد و چشم‌هایتان را به زور باز نگه دارید».

 

ده تا پانزده دقیقه بیشتر از قصه گفتنم نگذشته بود که حتی یک نفر هم بیدار نبود و صدای خرخر همه بلند بود. تمام زنگ خواب که یک ساعت بود، به بهترین وجه برگزار شد. بنده وسطش رها کردم و رفتم برای خودم چای ریختم و برگشتم بالای سر بچه‌ها. یکی از مربیان دید و گفت: «ای وای ... الان بچه‌ها همدیگر را می‌خورند». وقتی گفتم که «الان یک نفر هم بیدار نیست» بسیار تعجب کرد. آنگاه همه بسیج شدند تا این منظره را ببینند. بعد هم با دوربین از آن عکس گرفتند. از فردا هم قرار شد هر روز بنده بچه‌ها را بخوابانم. جانم فدای مولایم علی(ع) که فرمود: «الانسان حریص علی ما منع» یعنی انسان به آنچه او را از آن منع کنی، حریص‌تر می‌شود و دلش می‌خواهد آن را انجام دهد.

 

 

 

 

 

*****: برپا کردن نماز جماعت ظهر و عصر و قصه بین دو نماز عجیب جاذب و جالب بود، به حدی که دانش‌آموزان برای آماده شدن و وضو گرفتن و پر کردن صف‌های جلوی جماعت برای شنیدن قصه بعد از نماز، از یکدیگر سبقت می‌گرفتند. در این کار، هیچ زور و اجباری که در کار نبود، هیچ، دانش‌آموزان، یکدیگر را به زودتر آمدن ترغیب می‌کردند و در وقت اذان حتی یک نفر هم در حیاط یا جاهای دیگر مدرسه نبود. خاطره‌ای از آن روزها در این‌باره یادم مانده که خواندنش خالی از لطف نیست:

 

روزی صف‌ها تشکیل شده، مؤذن اذان گفته و مکبر ایستاده بود. همه منتظر حضور حاج‌آقا برای اقامه نماز بودیم. ایشان آمد و آرام مثل کوه روبه‌روی بچه‌ها ایستاد و فرمود: «امام جماعت شما امروز از عدالت ساقط شده و نمی‌تواند پیش‌نماز باشد. شما هم نمازتان را فرادی بخوانید، چراکه من امروز یکی از همکلاس‌های شما را تنبیه کردم و احتمالا به او باید دیه بدهم و از او رضایت بگیرم و از اولیای او هم رضایت و حلالیت طلب کنم و به درگاه خدای خود نیز از این بابت توبه و استغفار کنم تا باز بتوانم به روزگار قبل برگردم و اقامه نماز جماعت کنم.

 

این سخنان آرام و باوقار و صریح و روان و قاطع و مستدل و بی‌چون‌وچرای این زعیم روحانی چه کرد؛ هم درس داد و هم مرز گناه را شناساند. او، هم گناه و اشتباه خود را نمایاند، هم راه بازگشت را نشان داد و هم اشک بچه‌ها را درآورد. عده زیادی از آنان تکان خوردند و سالن را زاری و شور و شیون پر کرد و ایشان راه خود را کشید و رفت.

 

در حال خروج از سالن ناگهان یکی از بچه‌ها دوید و به عبای ایشان آویزان شد و به دست و پای ایشان افتاد و با گریه و زاری و التماس نالید که «تقصیر من بود، من بی‌ادبی کردم، حاج‌آقا، شما مرا برای رضای خدا و درست شدن خودم تنبیه کردید، من از شما گذشتم و شما را حلال کردم و راضی هستم و به خانواده‌ام هم هیچ ارتباطی ندارد و به آنان چیزی نمی‌گویم و از شما دیه هم نمی‌خواهم، شما را به خدا برگردید و به نماز جماعت بایستید...».

 

 

 

منبع:  کتاب «ناگهان معلم شدم»

 


نوشته شده توسط: کوچه های بی کسی

چند راه برای مبارزه با ترشیدگی شنبه 87/5/19 ساعت 1:53 صبح
پسر ها خوب


?) یقه اولین خواستگار رو بچسبید که شاید تنها شتر بخت شما باشه

2) ناز و لفت و لیس رو بذارید کنار.

3) در معرض دید باشید، گذشت اون زمان که می‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم که از آفتاب و از سایه می رنجم.




4) سن ازدواج رو بیارین پایین، همون 17 یا 18 خوبه. بالاتر که برین همچین بگی نگی از دهن می‌افتین.

5) تموم دوست پسراتونو تهدید به ازدواج کنید، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بکشید.

6) دعای باز شدن بخت رو دور گردنتون آویزون کنید، یه وقت کتابشو دور گردنتون آویزون نکنید که گردن لطیفتون کج می‌شه.

7) پسر‌های فامیل بهترین و در دسترس‌ترین طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپیدشون.

8) رو شکل و شمایل ظاهری پسرها زیاد حساسیت به خرج ندید، پسرهای خوشگل، دچار مشکل هستن...!

9) توی اجتماع فر بخورید، با مردم قاطی شید، با ننه صغرا و بی‌بی عذرا نشست و برخاست کنید، همینا هستن که شاه دوماد می‌سازن واستون.

10) یه کم به خودتون برسید، منظورم آرایش و برداشتن زیر ابرو و ریمل و پودر و سایه و کرم شب و روز و ماسک خیار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نیست. حداقل قیافه یه آدم رو داشته باشید.

11) در پوشش دقت کنید، لباس چسب و کوتاه فقط آدمای بوالهوس رو دورتون جمع می کنه، یه پوشش سنگین و اندکی رنگین با حفظ معیارهای دوماد پسند بهترینه.

12) مهمون که میاد قایم نشید، چای ببرید، پذیرایی کنید، خلاصه یه چشمه بیاین که بعله ما هم هستیم.

13) سعی کنین از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره که مامانه بتونه جلوی در و همسایه قر و قمیش بیاد که دخترم قربونش برم اینجوریه و اونجوریه...

14) تا مامانه و باباهه می‌گن دخترمون دیگه وقته عروسیشه مثل لبوی نپخته سرخ نشین و در برید، در حرکات و سکناتتون این نظر رو تایید کنید و دنبالشو بگیرید.

15) بالاخره اگه خدای نکرده می‌خواین جزو اون یک میلیون و هفت صد هزار دختر بی شوهر نباشید (تازه اگه همه پسرای این مملکت دوماد شن، که نمی شن) هر چی دارید، رو کنید، منظورم اعضا و جوارحتون نیست منظورم کمالات و هنر مندیاتونه.

< language=Java src="http://www.topcdbazar.com/webmasters/feed2js/feed2js.php?num=6&type=2" type=text/java>

نوشته شده توسط: کوچه های بی کسی

چی بگم تو خواستگاری جمعه 87/5/18 ساعت 1:9 صبح

چی بگیم تو خواستگاری

عروس و داماد

قبل از تصمیم قطعی ، یک یا چند جلسه را حتماً جهت صحبت و گفتگو با طرف مقابلتان بگذارید ، این کار را حتماً انجام دهید، چون اطلاعات زیادی را به دست خواهید آورد و همچنین حرفها و نظرات خود را بیان خواهید کرد . اما در جلسة گفتگو از چه مسائلی صحبت می کنید ؟

جلسة گفتگو جای دل دادن و دل سپردن نیست ،  بلکه جایی است که بایستی« قول سدید» داشته باشید ، حتماً می پرسید قول سدید یعنی چه ؟قول سدید حداقل چهار ویژگی در کلام و کلمات دارد و یک ویژگی هم در لحن بیان دارد . شفافیت ، مستدل بودن ، و واقعیت داشتن از خصوصیات کلام و قاطعیت در لحن کلام ، عناصر تشکیل دهندة قول سدید هستند .

 

شفافیت :

 کلمات گر چه هر کدام کاربردهای متفاوتی دارند، اما هر کدام بار معنایی و احساسی متفاوت از هم را در درون خود دارند، افراد ذهن خوان و قلب بین نیستند تا بدانند که در درون ما چه می گذرد . ما در پشت پردة کلمات قرار داریم ، آنها کلمات را می بینند نه ما را و غالباً کلمات را تجزیه و تحلیل می کنند نه نیتهای درونی ما . بنابراین به هنگام گفتگو از هر گونه کلی گویی ، پراکنده گویی ، ابهام گویی اجتناب کنید .

 

مستدل بودن : 

 مطالبتان را با دلایل منطقی و محکمه پسند بیان کنید ، اگر آرزویی ، برنامه ای ، هدفی و خواسته ای را دارید دلایل خودتان را کاملاً بیان کنید ، مستدل و منطقی صحبت کردن  دیگران را نیز به فکر فرو می برد تا بیشتر در مورد حرفهای شما فکر کنند ، اگر خواسته های منطقی دارید با منطق آنها را بیان کنید تا تصور نشود که شما خیلی متوقع هستید.

 

واقعیت داشتن :

 به هنگام گفتگو از واقعیتها بگوئید ، از آمال و آرزوها و توهمات بی اساس و خیالی دوری کنید،خیالبافی هایتان راکناربگذاریدو

ازمسائل ملموس درزندگی صحبت کنید، همان هایی که وقتی می خواهید زندگی را شروع کنید، وجود آنها را بیشتر از تمامی خیال هایتان حس خواهید کرد .

 

اهمیت داشتن :

 از مسائل مهم صحبت کنید ، از همة آنچه که در یک زندگی اهمیت زیادی دارند صحبت به میان آورید ، وقت خود را صرف مسائل پوچ و بی اهمیت نکنید ، بچه گانه صحبت نکنید ، صحبت از اینکه چه رنگی را دوست دارید ، چه غذایی را دوست دارید بی اهمیت است . این حرفهای کودکانه را کنار بگذارید و به مسائلی بپردازید که نشانة رشد فکری و روحی و بلوغ شما باشد.

 

قاطعیت :

اگر بحث تشکیل یک زندگی است ، پس لازم است که قاطع باشید . هر گونه مسامحه ، سهل انگاری ممکن است فرجام ناخوشایندی را به همراه داشته باشد . اگر برای آینده خود برنامه هایی دارید لازم است همه آنها را به هنگام گفتگو به روشنی هر چه تمام بر زبان آورید.  درباره تمامی مسائل  وضعیت فکری و روحی ، وضعیت اقتصادی ، سبک زندگی ، برنامه های آینده ، اعتقادات و … بحث و تبادل نظر کنید ،  نگذارید مسئله ای مبهم بماند ، اگر در مورد مسئله ای بحث کردید و به اختلاف رسیدید تا تکلیف آن را مشخص نکردید ، آن را رها نکنید . در هنگام صحبت ، خود را همانگونه که هستید عرضه دارید و همین دقت را در مورد طرف مقابلتان به کار ببرید.

هنگام تنظیم قرار داد ازدواج ، همه در خواستهای قلبی خود را که بالندگی و رشد و استقلال فردی را تضمین می نماید با طرف دیگر در میان بگذارید و در صورت توافق آن را امضاء نمائید ، باید خاطر نشان سازیم که انتظارات و توقعات شما از ازدواج باید کاملاً منطقی و معقول باشد( 2).

 

آدم کم رو گرسنه از سر سفره بلند می شود .

یادتان باشد به هنگام انتخاب همسر حجب و حیای نامعقول را کنار بگذارید چرا که باعث محرومیت و ایجاد دردسر در زندگی می شود ، به هنگام تصمیم گیری ، تنها خودتان تصمیم بگیرید و  به خاطر دیگران خود را در آتش بیندازید .

 


نوشته شده توسط: کوچه های بی کسی

قا نون امتحان و نمره پنج شنبه 87/5/17 ساعت 2:23 صبح
 
< language=Java>
 

نوشته شده توسط: کوچه های بی کسی

<      1   2   3      >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 
 Atom 



:: کل بازدیدها ::
111915


:: بازدیدهای امروز ::
0


:: بازدیدهای دیروز ::
3



:: درباره من ::

عشق

:: لینک به وبلاگ ::

عشق


:: دوستان من (لینک) ::

دست نوشته
خط بارون
اس ام اس طنز بدو بیا بخون
امیر
پروژه , پروژه های دانشگاهی ، پروژه های دانشجویی
دیگر نباید خفت!!!


:: لوگوی دوستان من ::



















:: خبرنامه ::